دستت را به من بسپار،
تا از گرمی آن وجودم را پر کنم .
گوشت را به من بسپار ،
تازمزمه عشق را در آن جاری کنم .
شانه ات را به من بسپار،
تا آن را تکیه گاه تنهایی ام کنم.
قلبت را به من بسپار ،
تا آن را در هاله ای از نور نگهداری کنم .
صدایت را به من بسپار ،
تا مهربانی ات را تدریس کنم .
چشم هایت را به من بسپار ،
تا تازگی های عشق را در آن پیدا کنم .
جسمت را به من بسپار ،
تا دمادم آنرا گلباران کنم .
همه را به من بسپار ،
تا معنی خواستن را یاد بگیرم .
و چگونه باحضور تو خود را باز یابم .
(ای کاشف موجودیت عشق )